نور الزهرا
دیشب یکی از دوستای بابا اومده بودن خونمون که تقریبا دو سال بیشتر بود که ندیده بودیمشون . آخه دو ساله که از اینجا رفتن یه شهر دیگه ولی چون این روزا اومده بودن اینجا دیشب هم اومدن یه سری به ما زدن. قبل از این آخرین باری که دیدمشون دختر کوچولوش تازه به دنیا اومده بود اما دیشب که دیدمش ماشالا بزرگ و خوشگل و بانمک شده بود . اما امان از دست تو که بعضی وقتا مهربونی و بعضی وقتا بداخلاق میشی . مثلا همین دیشب سر یه بادکنک چه دعوایی که با هم نمی کردین . هر چی می گفتم ریحانه ، نورالزهرا کوچیکه مهمونته اما تو هم بدتر افتاده بودی سر لج . ولی بالاخره آخرش بخیر گذشت و حسابی افتادین به بازی کردن.
دختر گلم می دونم تنهایی و دور و برت هم کسی نیست که باهاش بازی کنی ولی همیشه سعی کن با بچه های خوب دوست بشی و باهاشون مهربون باشی تا بتنونی دوستای زیادی پیدا کنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی