ریحانهریحانه، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

ریحان جیگر

.

ریحانه جون و مدرسه

سلام گل دخترم امسال خداروشکر خیلی مدرسه تون رو دوست داری و بیشتر روزهایی که از مدرسه میای خونه می گی خیلی خوش گذشت. هر چند اوایل سال خیلی نتونسته بودی با همکلاسی هات ارتباط برقرار کنی و هر بار ازت می پرسیدم با کی دوست شدی می گفتی هیچ کس، اما به هر حال حالا دیگه چند ماهی میشه تونستی دوستی رو که میخوای انتخاب کنی و حالا چند وقته که با یاسمین به قول خودت دوست صمیمی شدی و من از این بابت خیلی خوشحالم. مخصوصا که اون اوایل خانوم معلمتون خیلی ابراز نگرانی می کرد که تو با هیچ کس ارتباط برقرار نمی کنی. می گفت شکر خدا ریحانه همه چیزش خوبه ولی در این مورد ضعیفه. هر چند که من علتش رو خوب می دونم اونم اینه که تو با هر کسی دوست نمی شی و فقط با افرادی ارت...
29 بهمن 1392

این روزها...

سلام گلم جونم برات بگه که تو این یه ماهی که برات ننوشتم اتفاقات جورواجوری افتاد. اولیش اینکه بعد از اینکه هوا از سوز و سرما افتاده بود و ما خیال می کردیم که دیگه هوای بهاری تو راهه زمستون روی خودش رو نشون داد و یکدفعه برف سنگینی اومد . یه جوری که چند روز ادامه داشت و از اون هفته برفی شما فقط دو روزش رو رفتین مدرسه و کلی برای خودتون حال کردین. دیگه برات بگم که یه شب هم دایی علی اومد خونمون و فردا صبحشم برگشت و سه شنبه هفته پیش هم آقاجون اومد خونمون و شب موند و فرداش با هم رفتیم تهران و پنجشنبه رو خونه مامان جون فاطمه بودیم. خاله مریم اینا و خاله سیمین و دایی حمید هم اونجا بودن و شما هم از صبح حسابی با محمد بازی کردی. شبم که داشتن می رفتن از...
29 بهمن 1392

وقتی آقا می آید

    " امیر المومنین علیه السلام می فرمایند : وقتی قائم ما (عج) قیام کند آسمان باران های خودش را جاری می سازد ؛ زمین نباتات خود را بیرون می ریزد ؛ دل های بندگان خدا از صفت های بد و کینه توزی پاک می شود ( دل های مردمان به یکدیگر مهربان می شود و صفا همه قلب ها را می گیرد ) . ( نه تنها انسان ها بلکه ) حیوانات درنده و چرنده با یکدیگر انس پیدا می کنند و ( امنیت و عمران و آبادی به جایی می رسد که اگر ) زنی جوان از عراق به سمت شام حرکت کند در حالی که خود را به زینت ها آراسته قدم از قدم بر نمی دارد مگر اینکه بر گیاهان سبز و خرم و زمین های پر گل و ریحان پا می گذارد و هیچ یک از موجودات اعم از درندگان و انسانها متعرض او نمی شوندو...
24 دی 1392

.

سلام گلکم مبارک باشه امروز اولین دندونت تو مدرسه سر کلاس افتاد..... ...
25 آبان 1392

.

سلام دخترم امان از دست شما بچه ها که هر چی هم که بزرگ بشین بازم دردسرها و نگرانی هاتون تمومی نداره. هفته پیش بود که بابایی داشت باهات بازی می کرد و بهت دقیق شده بود که متوجه شد یه دندون از پشت دندونهای جلوییت داره درمیاد و دندون جلوییت هم لق شده و البته شما خودت هم خبردار شده بودی ولی از بس بچه تو داری هستی هیچی به من نگفته بودی. هیچی دیگه ما هم نگران شدیم که این چه مدل دندون در اومدنه. برای همینم همون روز برات وقت دندون پزشکی گرفتیم و بردیم نشون دادیم . منم به تجربه اون دفعه به خیال اینکه شاید ایندفعه اون دندون آسیابت که نصفش شکسته و قرار بود کشیده بشه رو میخواد بکشه و با خودم گاز استریل و یه لباس دیگه هم برداشتم. اما حسابی خوش به حالت شد...
7 آبان 1392

عمه جونا

سلام نازنینم جونم برات بگه که دوشنبه هفته پیش بود که مامان جون منصوره زنگ زد و گفت که آخر هفته میخوان با عمه زهرای بابایی که از امریکا اومده بود بیان خونمون تا عمه جون هم قبل از برگشتنش بتونه بیاد زیارت. این شد که شروع کردم به تمیز کردن خونه و تقریبا میشه گفت که رسما یه خونه تکونی حسابی شد  چهارشنبه شب مامان جون و آقاجون به همراه سه تا عمه های بابا که یکی از یکی مهربون ترن اومدن خونمون. منم برای شام زرشک پلو با مرغ و سوپ شیر درست کردم. شب رو هم خونه ما خوابیدند و برای فردا ناهارش هم خورشت بادمجون و میرزای کدو درست کردم. هر چند که حسابی همه رژیمی بودن و شاید دو سوم غذاها رو دستم موند  تو هم اولش یه کمی خجالت می کشیدی اما کم ...
15 مهر 1392

جشن شکوفه ها

سلام دختر عزیزم دیروز سی و یکم شهریور بود و روز جشن شکوفه ها برای شما کلاس اولی ها. جشنتون از ساعت 9 تا 11 بود که با هم رفتیم. توی حیاط مدرسه تون برای شما نو گلا و مامان های گلتون   صندلی گذاشته بودند . جشن رو با خوندن دعای فرج شروع کردین و بعدم خانوم معلم هاتون براتون یه نمایش ترتیب داده بودن راجع به سوالات احتمالی بعضی بچه ها ( در مورد دسشویی رفتن و .. ) و بعد هم که سه تا خانوم معلم پایه اول هر کدوم بچه های کلاس خودشون رو صدا زدن و همه بچه ها رفتن سر کلاسشون. شما هم که افتادی توی کلاس خانوم طیبی و هر کلاسی تقریبا هفده نفر داره. بعد از رفتن شما خانوم مدیرتون با مادرها صحبت کرد و بعدم که پذیرایی با شیرینی و بعدم شما هم تو گلاس...
1 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ریحان جیگر می باشد