روزهای آخر تابستون
سلام وروجک
توی این شش سالی که مثل برق و باد گذشت چقدر راحت بودیم. برای تهران اومدن و دیدن مامان جون اینا هیچ دغدغه ای نداشتیم. آزاد آزاد بودیم و هر موقع که می خواستیم میومدیم تهران. مخصوصا این آخری ها که بابایی هم هر هفته یکشنبه ها تهران جلسه داره ما هم هر هفته میایم. اما موندم از اول مهر به بعد که شما دختر نازم انشاءالله باید بری پیش دبستانی باید چی کار کنیم. آخه اون موقع هم جلسه های باباجون همچنان روزهای یکشنبه است ولی مگه میشه تو هم هر هفته یکشنبه ها رو تعطیل کنی و بریم تهران.
خدا به دادمون برسه معلوم نیست که دیگه اون موقع چند وقت یه بار می تونیم بیایم؟
وای بسه بسه ، زیادی روضه خوندم. ایشالا خدای مهربونم خودش اون موقع ها هم بهترین برنامه ها رو برامون رقم بزنه. توکل بر خدا. غصه خوردن نداره نه؟
فقط بیا غصه اول مهر رو بخوریم که بابا داره میره مسافرت و من و تو تنها می مونیم اونم روز اول مدرسه ها که سرویس هم باید بیاد دنبالت و منم باید دنبال شما راه بیفتم ببینم سرویس چه جوری و از چه مسیری می بره؟
...........حالا تا اون موقع.........خدا بزرگه ایشالا اونم درست میشه
بوس برای گلم