قشنگ ترین خاطره
میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی ع بر همه شیعیان مبارک
سلام دخترکم
امروز می خوام برات خاطره یه روز قشنگ رو تعریف کنم. 12 سال پیش یه همچین روزی صبح خیلی زود یعنی بعد از نماز صبح من با مامان جون و آقاجونا و عموها رفتیم قم . بابا هم اونجا بود . البته سحری رو ساعت 2 خونه خودمون(یعنی خونه آقاجون) خوردیم و بعد راه افتادیم به سمت قم و بعد از زیارت رفتیم مسجد آیت الله بهجت و بعد از نماز صبح ایشون عقد من و بابایی رو خوندن.یادش بخیر چه روزایی بود . بعد هم بلافاصله برگشتیم تهران چون قرار بود همون شب برا مهمونی به فامیل ها افطاری بدیم و بعدش هم جشن داشته باشیم . مهمونی خونه مامان جون منصوره بود به خاطر اینکه خونه اونا بزرگتر بود و دو طبقه مجزا داشت . به هر حال من هم با زبون روزه رفتم آرایشگاه و بعد هم که اومدیم عکاس یه سری عکس انداخت . آقایون هم که طبقه پایین مولودی خونی داشتند . بالاخره اون شب هم تموم شد و الان بعد از دوازده سال دارم برات خاطرشو می نویسم . به خاطر همین هم میلاد امام حسن ع همیشه برام عزیز بوده . ای کاش کریم اهل بیت خودشون دست هممون رو تو دنیا و آخرت بگیرن