ریحانهریحانه، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

ریحان جیگر

عمه جونا

1392/7/15 20:27
نویسنده : مامان جون
379 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نازنینمقلب

جونم برات بگه که دوشنبه هفته پیش بود که مامان جون منصوره زنگ زد و گفت که آخر هفته میخوان با عمه زهرای بابایی که از امریکا اومده بود بیان خونمون تا عمه جون هم قبل از برگشتنش بتونه بیاد زیارت. این شد که شروع کردم به تمیز کردن خونه و تقریبا میشه گفت که رسما یه خونه تکونی حسابی شدچشمک چهارشنبه شب مامان جون و آقاجون به همراه سه تا عمه های بابا که یکی از یکی مهربون ترن اومدن خونمون. منم برای شام زرشک پلو با مرغ و سوپ شیر درست کردم. شب رو هم خونه ما خوابیدند و برای فردا ناهارش هم خورشت بادمجون و میرزای کدو درست کردم. هر چند که حسابی همه رژیمی بودن و شاید دو سوم غذاها رو دستم موندنگران تو هم اولش یه کمی خجالت می کشیدی اما کم کم روت باز شد و از اون طرف حسابی باهاشون صمیمی شدی و کلی با عمه زهرا که خیلی مهربون و با حوصله است بازی کردی و بعد از اینکه به خواست عمه جون دفتر مشق و نقاشیت رو نشونش دادی عمه جون از نقاشیت خوشش اومد و ازت خواست یه دونه هم یادگاری براش بکشی و تو هم این کار رو کردی اما....خجالت اما وقتی کشیدی تازه شوخیت گل کرده بود و می گفتی نقاشیم رو می فروشم. عمه جون هم که مهربون نقاشیت رو ازت خرید و وقتی بقیه عمه ها هم ازت نقاشی خواستن گفتی باید پولش رو بدین و کلی واسه خودت کاسبی کردی و کلی هم ما رو خجالت زده...ای وروجک....نیشخند

خلاصه عصرش هم رفتیم پایین خونه عمو محسن و شام خاله جون سالاد الویه و سالاد ماکارانی و سوپ خوشمزه درست کرده بودخوشمزه و بعد از شام عمه ها رفتن خونه دخترخاله شون و فرداش ساعت دو دوباره اومدن اونجا و برای ناهار باقالی پلوی خوشمزه و زرشک پلوی خاله جون رو خوردیم. بعدم که همگی خداحافظی کردن و رفتن.

این روزها هم که شما سرما خوردی و ...دیروز هم رفتیم برات یه لباس ورزشی قرمز خوشگل خریدیم. شکر خدا امسال از مدرسه رفتن شاکی نیستی و داره بهت خوش میگذره.ماچ

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مریم
8 آبان 92 21:34
سلام خواهرجون .
خسته نباشی . خدا قوت .


سلام خواهر جون، خیلی ممنون. جای شما خالی بود
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ریحان جیگر می باشد