خیاط کوچولوی من
سلام نازنینم
خوبی قشنگم. خداروشکر خوبی فقط همچین بگی نگی قصد داری همچنان منو سر غذا خوردنت اذیت کنی. راستش دیگه خسته شدم از اینکه هر بار می خوام غذایی درست کنم باید عزا هم بگیرم که ای وای ریحانه این غذا رو دوست نداره. در واقع باید بگم که خیلی راحت میشه تعداد انگشت شمار غذاهایی رو که دوست داری رو شمرد . میخوای برات بشمرم : مرغ با انواع روش های پختش، سیب زمینی سرخ شده، ماکارانی آبکش شده، پیتزا، ساندویچ همبرگر، قیمه، آب خورشت قورمه بدون سبزی هاش ، عدسی خیلی زیاد، لازانیا و شاید دو سه تا غذای دیگه، در کل میونه ای با سبزیجات و میوه ها نداری
امروز من مشغول خیاطی بودم و تو هم که هر کاری من می کنم باید بکنی یه چند تا تیکه پارچه از من گرفتی و برای خودت مشغول دوخت و دوز شدی اونم برای ستاره عروسک محبوبت که تقریبا از یک سالگیت داریش و خیلی هم دوستش داری. چند وقتی میشد که قرار بود من براش لباس جدید بدوزم و البته چادر . چادرش رو امشب براش دوختم و وقتی سرش کردم و نشونت دادم خیلی ذوق کردی و با شور و شوق بردی به بابا نشون دادی. اونقدر ذوق کرده بودی که لحظه نابی برای فیلم گرفتن بود. منتها برای لباسش از اونجایی که با عرض معذرت ستاره خانوم شما در عین اینکه خیلی با نمک و خوشگله اما یه خورده هم قناصه و من مونده بودم چه جوری براش لباس بدوزم که از کله گنده اش رد بشه و به خاطر همینم از خیرش گذشته بودم اما تو با ابتکارت پارچه ای رو که بهت داده بودم رو برای جای دستهاش سوراخ کردی تا بشه آستینش و از بالا هم براش یقه بریدی و پشتش رو هم که باز مونده بود تصمیم گرفتی دکمه بذاری و برای تزئین جلوش هم یه کمی ربان خورد کردی و چسبوندی روش. خلاصه خیلی جالب شد و من مونده بودم که چطور به فکر خودم نرسید اینجوری براش سارافون درست کنم؟؟
فدای دختر مبتکرم، حالا برات عکسش رو هم یادگاری میذارم