سلام گل گلي من امروز اولين روز رفتنت به مدرسه بود . برنامه امروزتون از ساعت 8 تا 10 صبح بود. صبح ساعت هفت از خواب بيدارت كردم و ساعت هفت و چهل و پنج دقيقه من و بابا شما رو برديم مدرسه. وقتي از در وارد شديم توي حياط براتون يه فرشي از كاغذهاي زر ورقي درست كرده بودند و يه طاق كه روش قرآن داشت و شما بچه ها بايد از روي فرش رد مي شدين و بعد هم از زير قرآن رد مي شدين و بعد اون طرف تر روي يه ميز هم منقل و اسفندي بود كه بايد مي رفتين براي خودتون اسفند مي ريختين تو آتيش كه يه وقت چشم نخورين . البته اون لحظه كه ما رسيديم خانوم معاون سرش شلوغ بود و اين توضيحات رو به ما نداد و من سر بچه هاي بعدي ديدم چي كار مي كنن. خلاصه برا اسفند دود كردن سر ما بي ك...